معنی ظلم کرنا - جستجوی لغت در جدول جو
ظلم کرنا
ستم کردن، ظلم کردن
ادامه...
سِتَم کَردَن، ظُلم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ظلم کردن
(شَ / شِ دَ)
تعدی. ایذاء. ستم کردن. اعتساف. محروم از حق خود کردن
ادامه...
تعدی. ایذاء. ستم کردن. اعتساف. محروم از حق خود کردن
لغت نامه دهخدا
تصویر ظلم کردن
ظلم کردن
ستم کردن اعمال زور کردن، هچیدن
ادامه...
ستم کردن اعمال زور کردن، هچیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نم کرنا
مرطوب کردن
ادامه...
مَرطوب کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گم کرنا
گم کردن، از دست دادن
ادامه...
گُم کَردَن، اَز دَست دادَن
دیکشنری اردو به فارسی
ضم کرنا
ضمیمه کردن، ادغام کردن
ادامه...
ضَمیمِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
غم کرنا
اندوهگین شدن، غصّه خوردن، گریه کردن
ادامه...
اَندوهگین شُدَن، غُصِّه خُوردَن، گِریِه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
حل کرنا
حل کردن، برای حل کردن
ادامه...
حَل کَردَن، بَرایِ حَل کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
نرم کرنا
ملایم کردن، برای نرم شدن، نرم کردن
ادامه...
مُلایِم کَردَن، بَرایِ نَرم شُدَن، نَرم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
کرم کرنا
رحمت کردن، لطفاً
ادامه...
رَحمَت کَردَن، لُطفاً
دیکشنری اردو به فارسی
کلک کرنا
کلیک کردن
ادامه...
کِلیک کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
کام کرنا
عمل کردن، برای کار کردن، کار کردن
ادامه...
عَمَل کَردَن، بَرایِ کار کَردَن، کار کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
زوم کرنا
زوم کردن، بزرگنمایی کنید
ادامه...
زوم کَردَن، بُزُرگنَمایی کُنید
دیکشنری اردو به فارسی
سلام کرنا
ادای احترام کردن، برای احوالپرسی
ادامه...
اَدایِ اِحتِرام کَردَن، بَرایِ اَحوالپُرسی
دیکشنری اردو به فارسی
ہضم کرنا
هضم کردن
ادامه...
هَضم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گلہ کرنا
گله کردن
ادامه...
گِلِه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
گرم کرنا
گرم کردن، برای گرم کردن
ادامه...
گَرم کَردَن، بَرایِ گَرم کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
عمل کرنا
اجرا کردن، عمل کردن، فرآیند کردن
ادامه...
اِجرا کَردَن، عَمَل کَردَن، فَرآیَند کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
طلب کرنا
احضار کردن، مطالبه کردن
ادامه...
اِحضار کَردَن، مُطالِبِه کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
صلح کرنا
صلح دادن، صلح کن
ادامه...
صُلح دادَن، صُلح کُن
دیکشنری اردو به فارسی
تلف کرنا
دفع کردن، نابود کردن
ادامه...
دَفع کَردَن، نابود کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
الگ کرنا
خلع کردن، جدا کردن
ادامه...
خَلع کَردَن، جُدا کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
ختم کرنا
لغو کردن، خاتمه دادن، تهی کردن، حذف کردن، پایان دادن، از بین بردن، تمام کردن
ادامه...
لَغو کَردَن، خاتِمِه دادَن، تُهی کَردَن، حَذف کَردَن، پایان دادَن، اَز بِین بُردَن، تَمام کَردَن
دیکشنری اردو به فارسی
کم کرنا
کاهش دادن، کاهش دهد
ادامه...
کاهِش دادَن، کاهِش دَهَد
دیکشنری اردو به فارسی